انجمن علمی پروستودونتیستهای ایران در نظر دارد مصاحبهای با پیشکسوتان متخصص پروتز ترتیب دهد، ازاینرو خبرنگار سایت این انجمن در گام اول دکتر جعفر دادمنش از پیشکسوتان برجسته و عضو مؤسسین آکادمی پروستودونتیستهای ایران را مخاطب خود قرار داده است که در ادامه شمارا به خواندن این مصاحبه دعوت میکنیم:
آقای دکتر دادمنش ضمن عرض سلام و احترام و تشکر به خاطر حضور صمیمانهتان در این گفتگو، از سرگذشتتان از بدو تولد تاکنون برایمان تعریف کنید.
من در سال 1311 در تبریز متولد شدم. 9 سال تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه حکمت تبریز و ادامه تحصیلات را در دبیرستان فردوسی تبریز گذراندم. در ابتدا نام فامیل من جسوریه بود که آن را به دادمنش تغییر دادم. در آن زمان کارنامهها از تهران میآمد. خاطرم است ششم ابتدایی تمام بچهها را بهصف کردند تا گواهیها یا همان کارنامهها را تحویل دهند، باوجوداینکه دانشآموز خوبی بودم متأسفانه کارنامه و گواهی من را ندادند و من هم خیلی دلخور شدم و در عالم کودکی شروع به گریه کردم. مدیر مدرسه من را صدا زد و گفت نام فامیل شما در کارنامه بهجای جسوریه، جوریه نوشتهشده و بهاینعلت باید به تهران ارسال شود و پس از تصحیح به شما تحویل خواهیم داد. بعدازاین اتفاق متوجه شدم که اشتباه نوشتاری زیادی در نام فامیل من رخ میدهد و باعث اشکال میشود من هم تصمیم گرفتم نام فامیل خود را تغییر دهم.
در مقطع دبیرستان عضو تیم بسکتبال بودم، آن زمان این تیم در مسابقات اول شد و الآن که مرور میکنم تمام اعضای تیم در آیندهشان طبیبان برجستهای شدند مثل دکتر سیروس امیری دکتر وارسته و دیگر دوستانم. بلافاصله بعد از پایان دوره دبیرستان در کنکور شرکت کردم، پزشکی تبریز و دندانپزشکی تهران قبول شدم و از میان این دو رشته دندانپزشکی تهران را انتخاب کردم. بعدازاینکه تصحیلاتم تمام شد در زمان فارغالتحصیلی رتبه خوبی داشتم ولی بدلیل دخالتهایی که در نمره ها صورت گرفت من شاگرد دوم شدم. بالاخره بعدازاینکه درسم تمام شد به خدمت نظام رفتم. زمانی که قرار بود اعزام شویم درخواست کردم تا در تبریز خدمت نظام را انجام دهم که آنها گفتند شمارا میفرستیم مرکز فرماندهی مهاباد و آنجا تصمیم میگیرند که شمارا به تبریز بفرستند یا خیر. فرمانده مهاباد تیمسار سپهبد فرحرام بود. کارتی برای خود چاپ کرده و فکر میکردم خیلی مهم هستم. کارت را به منشی دفتر فرمانده دادم و او هم به داخل برد و نشان فرمانده داد. وقتی فرمانده دید کارت خیلی غلطانداز است من را به داخل دفترش خواسته بود. وقتی من وارد دفتر او شدم با من دست داد و با لحنی خاص گفت فرمایش! گفتم من خدمت نظام به یک شرط آمدم و فرمانده در جواب به من گفت دوست عزیز نظام شرایط برنمیدارد برو کارت را انجام بده و اگر مشکلی داشتی پیش من بیا! درواقع مؤدبانه من را بیرون کرد. چند ماهی در مهاباد خدمت کردم سپس ارومیه رفتم و در لشگر 4 در کنار مطب داری، خدمت کردم. بعد از گذشت سه سال به امریکا رفتم و در آنجا شروع به تسهیلات تخصصی کردم. بردهای واشنگتن، کالیفرنیا، مریلند، برد ناسیونال آمریکا را دریافت کردم و بهعنوان متخصص در امریکا شناخته شدم. بعدازآن به علت عشق و علاقه فراوان به تدریس و معلمی و فعالیت در دانشگاه به ایران برگشتم. دکتر حسین نواب را خدا رحمت کند، خیلی به من علاقه داشت و از من میخواست به بخش ایشان بروم. یک روز من را پیش آقای دکتر سیاح رئیس دانشکده وقت برد و گفت که ایشان میخواهد به بخش ما بیاید، دکتر سیاح همانطور که مشغول کار خودش بود گفت دوست عزیز پست سازمانی نداریم اگر میخواهی رایگان کارکن اگر بعداً پست سازمانی بود استخدامت میکنیم. دو سال رایگان کارکردم و سپس بهعنوان استادیار استخدام شدم. بعد از گذشت 7 سال فعالیت، دانشیار شدم و مجدداً 7 سال پسازآن نیز استاد شدم و همینطور رئیس بخش و سپس مدیر گروه شدم. خاطرم است در آن دوران برنامههای تخصصی را به همراه عدهای از همکاران طراحی کردیم. همچنین مدتی سرپرست آموزشگاه پرستاری دندانپزشکی بودم و در کل طی مراحل تدریس پستهایی هم در دانشگاه داشتم.
زمانی که در دانشگاه شروع به فعالیت کردم همزمان با تشکیل جامعه دندانپزشکی ایران بود. آقایان دکتر افتخاری، دکتر نواب، دکتر تاج و سایر دوستان در نظر داشتند جامعه دندانپزشکی را بنیانگذاری کنند. دکتر نواب به علت علاقه به من، از من میخواست تا در این جلسات که در مطب دکتر تاج آن زمان در خیابان خردمند شمالی بود، حضور پیدا کنم. خاطرم است در جلسهای مرحوم دکتر فریدون فرزین که از اساتید دانشکده بود پیشنهاد برگزاری سمینار به تأثیر از انجمنها و دانشگاههای آمریکا داد و من هم گفتم بهتر است بجای سمینار، کنگره برگزار کنیم و با این پیشنهاد من موافقت شد و اولین کنگره جامعه دندانپزشکان ایران از 27 تا 30 شهریور 1342 در دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران برگزار شد. در کنگرههای سالانه جامعه دندانپزشکی ایران من و آقای دکتر نواب تنها افرادی هستیم که سه دوره متفاوت رئیس کنگره بودهایم، در کنگره چهارم، دهم و پنجاهم رئیس کنگره بودم. پس از جامعه دندانپزشکی ایران به تأثیر از انجمنهای دندانپزشکی امریکا و اروپا به فکر تشکیل انجمن تخصصی پروتز افتادم و با حضور دکتر پرویز آذرمهر، دکتر حمید ارفعی، دکتر نیکزاد جاوید و چند تن دیگر جلساتی تشکیل دادیم و درنهایت آکادمی پروستودونتیستهای ایران در سال 1355 تأسیس شد. مدتی برای انجام فعالیتهای صنفی و انجمن در ایران رکود بود و پس از گذشت چندین سال، آکادمی مجدداً در سال 1378 بهعنوان انجمن پروستودونتیستهای ایران آغاز بکار کرد.
آقای دکتر در حال حاضر مشغول چه فعالیتی هستید؟
در حدود سه سال و نیم است که به دلیل افزایش سن کار دندانپزشکی را تعطیل کردم، در زمان تدریس و زمانی که خیلی فعال بودم 5 جلد کتاب نوشتهام، دو جلد از این کتاب را دانشگاه تهران چاپ کرده و 3 جلد را شخصاً به چاپ رساندم، در حدود 100 مقاله در مجلات دندانپزشکی به چاپ رساندم و حتی مقالههایی نوشتهام که در مجلات آمریکایی به چاپ رسیده. موضوعی که خیلی مهم بود و الآن نیز هرروز آن را انجام میدهم موضوع سحرخیزی است. بد نیست که تعریف کنم چه زمانی که محصل بودم و چه زمانی که دانشجو بودم و به چه درزمانی که تدریس میکردم و به کار مطب مشغول بودم خیلی سحرخیز بودم و همیشه سود این سحرخیزی را بردم. الآن بهطورجدی روی 3 جلد کتاب کار میکنم، یکی خاطراتم است که از بچگی شروع میشود، یکی چیستانها و ضربالمثلهای آذری و دیگری طنز در مطب دندانپزشکی است. علاوه بر اینها سعی میکنم تا در کنگرهها، اجتماعات و سخنرانیها هم شرکت کنم.
چند فرزند دارید هرکدام مشغول به چهکاری هستند؟
یک پسر و یک دختردارم. پسرم مهندس ارتباطات و دخترم طراح مد است. هر دو آنها هنوز بچهدار نشدهاند.
به چه غذایی علاقه دارید؟
مادر من خدابیامرز، آشپز خیلی توانمندی بود. غذاهایی که درست میکرد بسیار خوشمزه بودند. آش رشته، دلمه بادمجان، دلمه برگ، دلمه کدو و انواع متنوع دلمه و مخصوصاً کوفتهتبریزی از غذاهای موردعلاقه من هستند. بهجز غذاهای آذری و تبریزی غذاهای مختلفی هم در تهران و سایر شهرهای ایران خوردهام که موردعلاقهی من هستند، انواع نانها که یکی خوشمزهتر از دیگری است را نیز دوست دارم.
به چه ورزشی علاقه دارید؟
در دبیرستان فردوسی تبریز بسکتبال بازی میکردم، تیم ما در آن سال قهرمان مسابقات شد. من به بسکتبال علاقهمند بودم. الآن هر صبح و هر بعدازظهر 20 دقیقه نرمش در داخل خانه انجام میدهم و اگر هوا خوب باشد در محلهای که زندگی میکنم 20 دقیقهای پیادهروی میکنم.
به چه هنری علاقه دارید؟
به نقاشی بیشتر از همه هنرها علاقه دارم. با نقاشهای معروف خیلی در تماس بودم و تابلوهای نقاشان برجسته را خریداری میکردم و الآن نیز برخی از این آثار را موجود دارم.
تابهحال عاشق شدهاید؟
هرکسی دل دارد عاشق هم میشود دیگر بیشتر از این نمیتوانم توضیح دهم.
عشق آتشی است که اگر نباشد خانه سرد و تاریک است و اگر بیجا افتد خانه و خانمان براندازد.
اگر مجدد عضو هیئتمدیره انجمن بودید چهکار میکردید؟
من زمانی رئیس هیئتمدیره انجمن دندانپزشکی ایران و رئیس آکادمی انجمن پروستودونتیستهای ایران بودم و غیر از دکتر نواب تنها کسی بودم که 3 دوره رئیس کنگره انجمن دندانپزشکی ایران بوده، کنگرهای که الآن بانام اکسیدا معروف است. با این اوصاف معتقد هستم انجمن باید نشریات علمی و صنفی برای جامعه دندانپزشکی بهطور مرتب چاپ کند و برنامههایی ترتیب داده شود تا در تلویزیون و رادیو مطالب مربوط به رعایت بهداشت دهان و دندان برای مردم بیشتر گفته شود تا اطلاعات سطح جامعه نسبت به بیماریها و نحوه درست پیشگیری، افزایش یابد.
اگر دندانپزشک نمیشدید، دوست داشتید چهکاره شوید؟
باز یکرشته علمی دیگر انتخاب میکردم شاید بیوشیمی انتخاب میکردم چون به آنهم علاقه داشتم.
کار در دانشگاه را بیشتر دوست داشتید یا کار در مطب؟
طبیعی است که بیشتر کار در دانشگاه را دوست داشته باشم. کار در دانشگاه و تدریس جزو بیشترین علاقهمندیهای من است. البته در مطب هم همیشه لذت بردم. از اینکه در میان مردم بودم خوشحال بودم. بعضیاوقات در رستورانها یا در فروشگاهها بعضی بیمارانم را میبینم که ابراز لطف میکنند. اینها خاطرات خوب من در مطب و مایه افتخارم است.
زیباترین خاطره؟
زیباترین خاطره من زمانی است که برد تخصصی آمریکا را گرفتم و بهعنوان یک متخصص در آمریکا هم شناخته شدم. مدتزمانی در امریکا اجازه کار گرفتم و چند ماهی در لسآنجلس مشغول به کار بودم.
بدترین خاطره؟
به دلیل اینکه آخرین سؤال شما است و آخرین جواب من خواهد بود نمیخواهم این گفتگو پایان تلخی داشته باشد پس نمیتوانم این سؤال را پاسخ دهم.
در انتها میخواهم این مطلب را بیان کنم، تردیدی نیست که همسر خوب و مهربانم در پیش برد فعالیتهای من چه در امور مطب داری و چه آموزشی و دانشگاهی یار و یاور من بود.
در اینجا لازم میدانم از استاد بزرگ و موردعلاقهام که در قید حیات هستند جناب دکتر مرتضی مصفا نام ببرم که چه در زمان دانشجویی و چه زمانی که به امر تدریس و آموزش پرداختم یار و راهنمای من بود.